چرک نویس خیال





از بچگی یادم میاد همیشه تا دیر وقت بیدار بودیم،هرکسی هم زود میخوابید رو مسخره میکردیم و لقب مرغ بودن رو بهش میدادیم/:

شب زنده داری های ما با قلیون مادربزرگ و بحث های ی و دینی مردهای جمع و غیبت های زن ها و بچه هایی ک اخرش کم میاوردن همون گوشه موشه های فرش میخوابیدیم (البته ناگفته نماند فرداش جلو دوستامون کلاس میذاشتیم ما تا فلان ساعت بیدار بودیم!!!) میگذشت 

وقتایی هم که فردا مدرسه داشتیم هم دیرمون میشد هرروز یه عذر وبهانه میاوردیم یه وقتایی هم رفقامون مسئول صف بودن و اسممونو نمینوشتن 

خلاصه میخوام اینو بگم که ما از بچگی عادت به شب بیداری و بی نظمی در خواب داشتیم 

اما حالا ک سال کنکور هست میخوایم عین بچه آدم خوابمون رو تنظیم کنیم ولی مگه میذارن؟!

فکر کن من ساعت۲شب خوابیدم ،در حیاط رو میزنن مادر میره درو باز میکنه و خانم های اقوام تشریف فرما میشن اونم با چی؟ سر قلیون): این سر قلیون هم یعنی حالا حالاها موندگاریم/:

شانس گند منم اینه که خونمون همه دار وندارش همون یه کولر تو هال هست،فکرش هم ادم رو اذیت میکنه با هزار مکافات بخوابی بعد ساعت۲شب بیان بالاسرت قلیون بکشن و حرف بزنن/////////:


شب بعدی با هزار جون کندن و بدو بیراه گفتن به خودت ساعت یک و نیم میخوابی بعد مادر عزیزتر از جان ساعت۳شب میاد بالاسرت :مامان جان!پاشو عموت اینا اومدن پیتزا سفارش دادن با هم بخورید!!!!!!

آقا قیافه من عین این مادر مرده ها شده بود دلم میخواست پیتزا رو بکوبم تو سرشون ولی خب بزرگی وکوچیکی و حرمت و. دست و بالمون رو بسته بود!

بلههه این روند اینقدر ادامه پیدا کرد که ما کلا بیخیال تنظیم خواب و بیداریمون شدیم ((((:

تاااا الان که دارم این متن رو مینویسم ،الان هم خدا بزرگی کرده و خانواده محترم رفتن مسافرت ففط منو بابابزرگ گلم که تنهایی نمیتونه شب نشینی کنه خونه موندیم،الان بهترین فرصت برای تنظیم خوابم هست،اما حالا باید چیکار کنم:

۱_یه دوش آب گرم بگیرم و شام سبک میل کنم

۲_اتاق رو تاریک کنم ،نور گوشی و تلویزیون و. هم تعطیل! 

۳_قبل از خواب کار های کسل کننده انجام بدم 

۴_روشنی نور اول صبح رو تماشا کنم(((: به به((((:

۵_زنگ ساعت رو برای خوابیدن بیشتر به تاخیر نندازم

۶_سعی کنم به برنامه خوابم عادت کنم

وغیره


الهی به امید تو

خدایا میدونم کمکم میکنی که ادم بشم (((:

قربونت بشم خداجونم که خیلی گلیییی ،ادم همه چیزو بدون خجالت میتونه بهت بگه یوهووووو دوست دالممممم یه عالمه 



دوستی میگفت.


به هر حال، بزرگترین خطر برای یه دختر ، دختر بودنشه و البته بزرگترین نعمت و رحمت برای یه دختر،باز دختر بودنشه، هیچ وقت با یه پسر به راحتی هم کلام نشو و همیشه سخت و سنگین باش، مگر اینکه اون پسر محرمت باشه ، اونوقته که میتونی راحت بهش تکیه بدی، این وعده و راه خداست.


پ ن ۱ _ دقیق یادم نیست چند شنبه بود یا چه تاریخی ،فقط یادمه تولد یکی از امام ها یا شایدم حضرت محمد بود و من از ادمایی که نمیشناختم عیدی میگرفتم قبلش هم با سادگی تموم (واقعا خالصانه ) ب خدا گفته بودم هرچی میخوای بهم بگی از  زبون بنده هات بگوبچه بودم دیگه

پ ن۲_گاهی با خودم میگم این جمله هم زیادی سخت میگیره ،تو دنیای حقیقی همیشه تابعش بودم ولی تو دنیای مجازی نه! شاید ب خاطر این بوده که هنوز با ادمای بد این دنیای مجازی رو به رو نشدم(((: البته گاهی هم فکر میکنم اگه ادم بخواد تابع این جمله باشه تنها میمونه !

پ ن۳_با همه اینها نمیدونم چرا این جمله رو دوست دارم با اینکه از ته قلبم بهش ایمان ندارم ولی حس خوبی بهم میده 



وقت خواب است،ولی مرا جز بیداری و اشک و اه کاری نیست

دستانم،نگاهم،حتی قلمم یخ زده اند

رفته ای اما رفتنت را ندیده ام!

دستانی همچون دستان تو بر شانه سردم مینشیند 

نگاه سردم میبیندش 

آه چقدر شبیه توست

اما نه 

او دروغگوست، دوستم ندارد، وقتی دلم میگیرد همدمم نیست، نمیخندد،همیشه عصبی است و شاکی، او برای من وقتی ندارد و

نه نه 

او ، تو نیستی ،تو رفته ای


بغض میکنم و نگاهم را به کاغذ زیر دستم میدهم 

باز هم با ان همه سردی وجودم برای تو مینویسم

تمنا میکنم که بازگردی !

باز هم با نگاه پاکت مرا به سفرهای رنگارنگ ببری 


راستی نگفتم؟ 

دنیا خاکستری شده است حتی قلم آبی ات هم خاکستری مینویسد !

بی معرفت رنگ ها را کجا برده ای؟

بازگرد و رنگ های دنیا را پس بیاور

میبینی دنیا فقط با تو‌زیباست!


ادم ها دیوانه شده اند میگویند تو نرفته ای و در کنارم زندگی میکنی!!

اه که نبودنت را فقط من میدانم و من!!

این ادمی که در خانه ی ارزو هایمان زندگی میکند تو نیستی

او فقط شبیه توست و چقدر عجیب که هم اسم توست!! 

مادرم امده است

با کشیده محکمی صورتم را نوازش میکند

فریاد میزند و گریه میکند  

 به مرد شبیه تو اشاره میکند و میگوید

 این همان مردیست که عاشقش بودی! این همان است

این چه وضع زندگیست ؟ به خودت بیا 


به ان مرد چشم میدوزم،چیزی در ذهنم ازارم میدهد

و این منم که برای هزارمین بار میشکنم!!


۱۹/مهر/۹۷

حس میکنم زن های زیادی با این احساس زندگی میکنند((:

شاید هم زن های ضعیف این شکلی میشن ،زن هایی که وقتی دل میبندن خودشونو فراموش میکنند 

و وقتی بعد از چند سال زندگی ؛مردها یادشون میره محبت کنند یا با اون ادمی که دل زن رو برده متفاوت میشن

زنهایی در گوشه خونه همون مردها ،نگیشون رو دفن میکنند 


افراد موفق و مؤثر کسانی هستند که مستقیماً به سراغ کارهای اصلی خود میروند و خود را موظف میکنند تا به طور مداوم و بدون آنکه ذهنشان منحرف شود به انجام آن کارها ادامه دهند تا آنها را به اتمام برسانند.


برایان تریسی


پ ن : چند ماهی نیستم دعام کنید 

خداحافظ :) 


 

فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد. هر گاه بتوانیم یکی را بدون چشم‌داشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم، در اصل در بهشتیم. هر گاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم، با سر به جهنم افتاده‌ایم. 


 ملت عشق (الیف شافاک)


پ ن:  کدومامون تو بهشت زندگی میکنیم؟! 


غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست .


وصیت خیانت شده

میلان_درا


پ ن: گاهی ادم با خوندن یه جمله کلی خجالت میکشه )):


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها